عــــــــــــــــــاشـــــــــــــــــــق

 

دوست داشتن،

صدای چرخاندن کلید است در قفل.

عشق،

باز نشدن آن.

کاری که ما بلدیم اما...

باز کردن در است

با لگد...

 

نوشته شده در 22 / 11 / 1391برچسب:,ساعت 23:49 توسط lover| |

 

 

عاصی شدم بریـده ام از اینهمه عـذاب


از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب

نوشته شده در 22 / 11 / 1391برچسب:,ساعت 23:45 توسط lover| |

 

من را نفسش می خواند
 
اما نمی دانم چـــــرا
 
وقتی مرا ترک کرد
 
بی نفس ...
 
هرگز نمرد ... !
 
آیا دیده اید انسانی بی نفس زنده بمـــــاند ... ؟!
نوشته شده در 17 / 11 / 1391برچسب:,ساعت 18:59 توسط lover| |

 

توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی
می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع
می‌کند.


بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه‌های شهر
حضورِ مرا
دریابند.


دستانت آشتی است
و دوستانی که یاری می‌دهند
تا
دشمنی
از یاد
برده شود.
نوشته شده در 14 / 11 / 1391برچسب:,ساعت 8:52 توسط lover| |

 

در عجبم

از سیب خوردنِ مان

که

از آن فقط ” چوبش ” باقی می ماند.

مگر این همه چــــــوب که خوردیم

از یک سیــــب…..شروع نشد !؟

نوشته شده در 14 / 11 / 1391برچسب:سیب-چوب- نیوتن-مدرسه-چوب خوردن,ساعت 8:45 توسط lover| |

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..

نوشته شده در 8 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 17:14 توسط lover| |

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی 
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…

نوشته شده در 8 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 17:13 توسط lover| |

 

بـــــار الهــــا..........

برای همسایه ای که نان ما را ربود "نـــــان "

برای آنان که قلب ما را شکستند " مهــــــربــــانـــــی "

برای کسانی که روح ما را شکستند "بخشــــــــــــش "

و

بــــرای خویشتــن خـوــیش "آ گـــاهـــی و عشـــق "

مــــی طلبــــــم.....!!!

نوشته شده در 22 / 1 / 1398برچسب:,ساعت 11:19 توسط lover| |


 

 

 

 

 

 

عشق یعنی یك سلام و یك درود
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یك تبلور یك سرود
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یك شقایق غرق خون
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون كندن بدست
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پرزدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

 

 

 

 

عشق یعنی یك تیمم یك نماز
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشك حسرت ریختن
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی مستی و دیوانگى
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی معنی رنگین كمان
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی سوز نی آه شبان
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحطه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عكس یار
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی با جهان بیگانگى

 

 


 

 

نوشته شده در 22 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط lover| |

 

 

به چشم من نگاه نكن دوباره غصه ت ميگيره

ساده بگم كه عشق من بايد تو قلبت بميره

فاصله بين من و تو از اينجا تا آسمونه

خيلي عزيزي واسه من اما بي وفاست اين زمونه

براي اين دربه دري تو بهترين گواهمي

دروغ نگو كه ميدونم تويي كه چشم به راهمي

قسم نخور كه روزگار به كام ما دوتا نبود

به هر كي عاشقه بگو غم كه يكي دوتا نبود

بگو تا وقتي زنده ام نگاه تو سهم منه

هرجاي دنيا كه باشم دلم برات پر ميزنه...

نوشته شده در 12 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 18:55 توسط lover| |

 

  بزن باران بهاری کن فضا را

 

 

 

 

 

بزن باران و تر کن قصه ها را

 

بزن باران که از عهد اساطیر

 

 

کسی خواب زمین را کرده تعبیر

 

بشارت داده این آغاز راه است

 

 

 

نباریدن دلیل یک گناه است 
 

 

بزن باران به سقف دل که خون است

 

کمی آنسوتر از مرز جنون است

 

بزن باران که گویی در کویرم

 

به زنجیر سکوت خود اسیرم

 

و فردا را به کام ما رقم زن

 

بزن باران به شعرم تا نمیرد

 

 

 

در آغوش طبیعت جان بگیر

 

 

 

بزن باران،بزن بر پیکر شب

 

بر ایمانی که می سوزد در این تب

 

به روی شانه های خسته ی درد

 

بزن باران یقین دارم صبوری

 

 

 

و شاید قاصدی از فصل نوری

 

بزن باران،بزن عاشق ترم کن

 

 

مرا تا بی نهایت باورم کن

 


نوشته شده در 10 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 8:48 توسط lover| |


قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
 

 
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
 

 
یک طرف خاطره ها!
 

 
یک طرف پنجره ها!
 

 
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
 

 
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
 

 
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست ...
 

نوشته شده در 9 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 19:51 توسط lover| |


عاشق یعنی اون کسی که وقتی نگاش میکنی لرزیدن دلش از چشماش معلوم بشه

 

عاشق یعنی اون کسی که تو زمستون با تو گرمش باشه

 

عاشق یعنی اون کسی که ارزوهات واسش میشن هدف

 

عاشق یعنی اون کسی که ارامشت ارزوشه

 

عاشق یعنی اون کسی که ....

 

 

 

 

نوشته شده در 9 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 19:13 توسط lover| |


اگه غم قطره ای بارون بشه

تو خونه چشات بشینه

اگه پرنده دل رها بشه

تو صدف دستات بشینه

قلبمو با عشقو ایثار واسه تو هدیه میارم

نقره ای پولک ماهو تو شب چشات می ذارم

گل من ای لاله ی گل خونه ی من

مهربونم سر بذار رو شونه ی من

دل من یه شاپرک بود بی خبر اومد سراغت

گل ناز و تن عاشق شاپرک نبینه داغت

شاپرک نبینه داغت....

نوشته شده در 9 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 19:9 توسط lover| |

همیشه سبز می‌خشکد 

همیشه ساده می‌بازد

همیشه لشکر اندوه

به قلب ساده می‌تازد

من آن سبزم که رستن را                        

تو آخر بردی از یادم

چه ساده هستی خود را

به باد سادگی دادم

 

به پاس سادگی در عشق

درون خود شکستم زود

دریغا سهم من از عشق

قفس با حجم کوچک بود

 

درونم ملتهب از عشق

برونم چهره‌ای دم‌سرد

ولی از عشق باختن را

غرور من مرمت کرد

به‌غیر از «دوستت دارم»

به لب حرفی نشد جاری

ولی غافل که تو خنجر

درون آستین داری

 

طلوع اولین دیدار

غروب شام آخر بود

سرانجام تو و عشقت

حدیث پشت و خنجر بود

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 15:55 توسط lover| |

عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           ديدي گفت عاشقه عاشق

FFFFFFFFFFFFFF   نبودش  FFFFFFFFFFFFFF

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه ديدار اين خونه

فقط  خوابه ، تو كه رفتي هواي  خونه تب داره  ،  داره  از درو ديوارش غم

عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ،  بيا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش

حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و  گنجشك  كلاغاي

سياه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابيده  توي  دنياي خاموشي  ،   ديگه  ساعت رو

طاقچه شده كارش فراموشي  ،  شده كارش فراموشي  ،  ديگه  بارون  نمي

باره  اگر چه  ابر سياه  ،  تو كه  نيستي  توي  اين خونه ،   ديگه  آشفته

بازاريست  ،  تموم  گل ها  خشكيدن مثل خار بيابون ها ،  ديگه  از

رنگ  و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت

گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو

به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري

گفتم كه تو مي دوني،سرخاك

تو مي ميرم ، ولي

تا لحظه مردن

نمي گيرم

دل از

تو

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 15:49 توسط lover| |

                    دلم گرفته...

شعر زیبای عاشقانه دلم گرفته هوای تو را دارم

 

پای پنجره نشستم کوچه خاکستری باز زیر بارون من چه دلتنگتم امروز
انگار از همون روزاست حال و هوام رنگ توِ  کوچه دلتنگ توِ

دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره

آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره

هوای شهر تو و بوی گلاب
پیچیده توی اتاقم مثل خواب
داره بدجوری غریبی می کنه
آخه جز تو دردمو کی می دونه

دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راهه دورم خبرم از دل من که نداره

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 15:33 توسط lover| |

 

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 13:43 توسط lover| |

وقتی تو پیروز می شی من با غرور به همه میگم: 

هی این دوست منه!!!!

 

 

ولی وقتی می بازی کنارت میشینم و میگم:

هی من دوست توام!!!

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 13:37 توسط lover| |

 

عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است…
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است

 

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 13:25 توسط lover| |

 

 


بي تو تمام ثانيه ها سال ميشود

گلبرگ هاي خاطره پامال ميشود

من انحناي دايره اي از نگفتنم

بي تو زبان شاعر من لال ميشود

بي تو نگاه مردم بيگانه عشق من

باور نکن که عاشقت اغفال ميشود

در حسرتم که پر بکشم تا خدا بگو

آغوش تو براي تنم بال ميشود؟

من با تو ميرسم به غزلهاي چيدني

دور از تو سيب قافيه ام کال ميشود

بي تو دلم شکسته تر از چهره کوير

 

طرحي سراب گونه ز آمال ميشود...

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 13:12 توسط lover| |

تو را گم کرده ام
انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی
پس بگو چرا نمیکنی از من یادی
من برایت شده ام لحظه ای،گهگاهی
فکر نمیکنم از دوری ام آرامی
در حسرت منی و پریشانی
تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ، 
قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم.
آنقدر دلم برایت پرپر زد که بی بال شد، 
آنقدر گشتم و گشتم اینجا و آنجا که اینک خودم را نیز گم کرده ام.
بشنو صدایم را ،این آخرین نوای کسی است که بی تو بی صداست
ببین حالم را،این آخرین نفسهای کسی است که بی تو بی هواست
تو را گم کرده ام و تنهایی را پیدا،ای غم تو دیگر به سراغم نیا
نیستی و خیالت با من است،از خیال تو یادت در قلب من است،
از یادت ،دلتنگی به جا مانده و انتظار،بیش از این مرا بیقرار نگذار.
تو را گم کرده ام و آغوش سردم در حسرت گرمای وجودت مانده،
قلب عاشقم این قصه نیمه تمام را تا آخرش خوانده،
این خاطره هاست که در خاطر پریشانم به جا مانده.
میخواهمت ای جواهر گمشده ام، 
اگر بودی و میدیدی حالم را ،میفهمی که چرا دیوانه شده ام.
فاصله ی من و تو ، دورتر از آسمان و دریا است ، 
من میبارم و تو فکرت پیش ساحل است 
هنوز هم باور نداری که قلبم عاشق است.
تو را گم کرده ام و پیدایت میکنم، 
اگر تو را دیدم به اندازه تمام عمرم نگاهت میکنم

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 13:1 توسط lover| |

عصر ما عصر فریبه

عصر اسمای غریبه

عصر پژمردن گلدون

چترهای سیاه تو بارون

شهر ما سرش شلوغه

وعده هاش همه دروغه

آسمونهاش پر دوده

قلب عاشقاش کبوده

کاش قحطیه شقایق

بشینیم توی یه قایق

بزنیم دل و به دریا

منو تو تنهای تنها

خونه هامون پر نرده

پشت هر پنجره پرده

قفسهامون پر پرنده

لبهای بدون خنده

چشما خونه ی سواله

مهربون شدن محاله

نه برای عشق لیلی

نه کسی به فکر لیلی

اونقده میریم که ساحل

از منو تو بشه غافل

قایقو با هم میرونیم

اونجا تا ابد میمونیم

جایی که نه آسمونش

نه صدای مردمونش

نه غمش نه جنب و جوشش

نه گلای گل فروشش

مثل اینجا آهنی نیست

مثل اینجا آهنی نیست

پس ببین یادت بمونه

کسی هم اینو ندونه

زنده بودیم اگه فردا

وعده ی ما لب دریا

نوشته شده در 6 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 12:57 توسط lover| |

 

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

 

 

 

نوشته شده در 3 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 19:28 توسط lover| |

 



لبانت را چه کسی ایزوگام کرده است..

که هرچه در بوسه غرقشان میکنم..

نم پس نمیدهند..؟!

 

نوشته شده در 4 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:0 توسط lover| |

مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام،،،
مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با
یــک جمـــــلـــه
یـــک لبـــــخـنـــد،،،
بــه بــازی میـــــگیــــری ... ... ...
مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــد هـــایت، شـــیطنـــت هــــایت
و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم ...
مــــــی گویند ســــاده ام
اما تـــــو این را باور نکن

مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم،
همیـــــــــن!!!!
و آنــــها ایــــن را نمـــــــی فــــهمنــــد.....!

 

نوشته شده در 3 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 19:25 توسط lover| |

از فـردا برایـمـــ چـــیـزی نگـــو !


من نمـیگـویمــ : " فردا روز ِ دیـگریسـت "


فقط میگـویمـ:... " تـــو روز ِ دیـگری هسـتی"...


تو " فردایی" همان که بایـد بـه خاطرش زنـده بمانمـ

نوشته شده در 3 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 19:24 توسط lover| |

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت ...

بیچاره از این عشق سوختن آموخت ...

فرق من و پروانه در این است ...

پروانه پرش سوخت ولی من جیگرم سوخت !


نوشته شده در 30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:44 توسط lover| |

هوا سرد است...

تو مرا تنگ در آغوش می گیری.

تنت را بو میکشم

دستانت را می فشارم

هوا سرد است ... دلم می لرزد

اما

گرمای قلبت را حس میکنم

مست می شوم در ثانیه هایی که با عطر تنت نفس میکشم.

همه عمر شراب شیراز خواهی ماند

آنجا در آن دور دست ها

خواهم نشست و بالاپوش بنفش را بخود می پیچم.

همراه لای لای صندلی، زمان را ورق خواهم زد

لبخند میزنم... لبخند می زنی برای همه‌ی گذشته ها

سهم من... همه‌ی خاطرات تو شد برای همه عمر

نوشته شده در 30 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:30 توسط lover| |

مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است


من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
 

نوشته شده در 29 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 19:45 توسط lover| |

 عکس   شعر ،متن عاشقانه و عکسهای رمانتیک مخصوص عاشقان دلشکسته

 

 

ای خدای مهربون دلم گرفته

با تو شعرام همگی رنگ بهاره با تو هیچ چیزی دلم کم نمیاره

وقتی نیستی همچیم تیره و تاره کاش ببخشی تو خطاهم رو دوباره

ای خدای مهربون دلم گرفته از این ابر نیمه جون دلم گرفته از زمین و آسمون دلم گرفته

آخه اشکام رو ببین دلم گرفته تو خطاهام رو نبین دلم گرفته تو ببخش فقط همین دلم گفته

توی لحظه های من شیرین ترینی واسه عشق و عاشقی تو بهترینی

کاش همیشه محرم دل تو باشم تو بزرگی اولین و آخرینی!!

نوشته شده در 29 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 19:37 توسط lover| |

 

 



هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است...

می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند.

وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی

راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 19:16 توسط lover| |

تصاوير عاشقانه، تصاویر تنهایی، تصاویر جدید عاشقانه، تصاویر عاشقانه، تصاویر عاشقانه جدید، تصاویر عاشقانه والنتاین، تصاویر والنتاین، جدید �

از نردبون نبودن هایت بالا می روم

تا آسمان خفگی ...

اینجا هوایی نیست

جز فکر هوای تو ...

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |


تو کـه نیستی تا بـبـیـنی من و این دل شــکسته

تـــک و تنــــها تـــوی غـــربت بـــه امید تو نشسته

تـو که نیستی تا ببینی منــــو این دستای خسته

یـــه ورق کاغذ خــالی بــا یـــــه احساس شکسته

تو که نیستی تـــا ببینی منــــو این روزای غمیگین

یه سکوت سرد و وحشی توی لحظه های سنگین

تـــــو که نیستی تـــا ببینی مــــنو دیوارای سنگی

فاصله بین منو توست،کاش بگی کــــــه برمیگردی

تــــو کــــه نیستی تا ببینی منو این پلکای خیسم

تــــو تـــــمـوم بــــی کسیها دارم از تـــــو مینویسم

تو که نیستی تا ببینی لحظه هام بی تو چه سردن

واسه نــــــــبودن تـــــو هـــــمشون مـــــعنی دردن

 

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |

هوایت که به سرم می‌زند

 

دیگر در هیچ هوایی، نمی‌توانم نفس بکشم !

 

عجب نفس‌گیر است

 

هوای بی تو !!!

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ناخش از شاخه جدا ماندن من

درشب اخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فا صله ها نیز به یادت ماندن

نیزه پر پا نشسته است و سپر یادت نیست

یادم هست ......................  یادت نیست

 عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید

کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست

تو که خود سوزی هر شب پره را میفهمی

با ورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست

تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل

انچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست

یادم هست ...................... یادت نیست

خواب روزانه اگر در خور تابیر نبود

پس چرا گشت شبانه در بدر یادت نیست

من به خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

یادم هست ...................... یادم نیست

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |

زندگی پر از سواله میدونم                                  رسیدن به تو محاله میدونم

من میگم یه روزی مال من میشی                       اماموندت محاله میدونم

توی اسمون سرنوشت ما                                  ماه کاملم هلاله میدنم

اره میری و نمیپرسی که این                               دل عاشق در چه حاله میدونم

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |

این روزها

    کاشیها

    کف پایم را

    رها نمی کنند

    امروز بعد از ۴۴ قدم  فهمیدم   که شبیه هم اند

   امروز رفتگرجغ جغوی سر کوچه هم خوشحال بود

    که شهردار 

    کاشی ها را خودش می سازد.

  و فهمیدم برای مرد سیاست شدن    

    نیازی به کلاه و ریش نیست

    گاهی

    کف خیابان

    با یک جارو

    چه هاله دیده باشی و یا نه

           برای همه تعریف می کند

     خوردن یا نخوردن ها را

 

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |


یـه وقتـــایـی مـی خـــوام بنــــــویسـم

امـــــا نمیدونـــــــــــــــــــم از چــی ؟!

                                            از خـــــودم ؟!

                                            از تــــــــــــــــــــو؟! یـا..............!!!

از پیلــه ی تنهــــایــی هـام بیـــــرون میـام

پـــــرده ی خاطــــــرات پـاییــزی م رو تکـــون میـــــدم

                                      و از لا بـه لای حـریـــــــــری بـه رنگـــــــ آبــان

لحظـــه هـای عـــــاشقانـه ی

بـا تــــــو بــودن رو مـی بینــم

لحظـــه هـایـی کـه صــدای بــــــوسه هـات

                                                بهـم زندگـــــــــی بخشیــد

                                                و شــدی تنهــا عشـــــــــــــق زندگــی مـــــن

امــــــا نمـی دونــم چــــــــــــــــــرا ؟!

چـرا فـاصـ ـ ـ ـ له افتـاد بیـن خط فـاصلـ ـ ـ ـ ـه هـامون ؟!

                                           چـرا اون لحظـــه هـا از دست رفتــــــــــــــــــ ؟!

و حــالا تـوو ایـن پـاییــــــز همیشـه عــــــاشق

لحظــه هـایـی رو مـی بینـــم کـه

                                 اومـــــــــدی

                                         و نشستــــی تـوو بـرگـــــ هـای دفتـــر خـاطــــراتـم

و مــن بـه حـــــــــرمت روزهـای دوستـــــــی

                                       کـه از سقف لحظــه هـام یـاد تـــــــو چیکــه مـی کـرد

و شبـــــــــــ هـای عــــــاشقـی

                                  کـه از تـــــــــــو پــر مـی شــــدم

سکــــوتـــــــــــ مـی کنـــم

سکــــــوتـی بـا صــدای بخشـــــــــــش و فـرامـــوشـی

                                                       سکـــــوتـی بـا رنگـــــــــــــ عشقــــــم

درستــه!!!

مــن عـــــاشقـم بـه چیــزی کـه هـرگــــــــز بـه دست نمیــــارم

امــا تـــــــــــــــو

                  عشـــــــــــق ت

                                    آغـــــــــــــــــــوش ت

                                                               بــــــــــــــــوسه هـات

تـوو عــــاشقانـه هـای مـــــن حکــــــــــ شــده

مـی خــوام چشمــامو ببنــدم و تـوو خیــــالـم قــدم بـزنــم

                                          قــــدم هـایـی کـه مسیـــر سبــــــــزی رو بـرام رقـم بـزنـــه

میـــرم بـه ســرزمیـــــــن آب هـا

اونجــا کـه پـــــــــــر از آرامشــه

اونجــا کـه رنگــــــ آبـــــــــــــــــــی آب

                                                  بـه رنگــــــ آرامـــش چشمــای تــــــــــــــــــــوِ

بـالشتـــــــم رو پـــر مـی کنـم از آبــــی آرامــــش

ســــــرم رو روی اون مــی زارم

و تـــوو رویــــــاهــام

                                      تـــــــــــــــــــــــو و عشقــت رو

مثـل یـه سـرزمیـــــن سبـــــز

                                                            و آغــــوش گــــرم و بـــــوسه هـات رو

مثـل یـه مـاهــی عــاشق قـرمـــــــز مـی كشــم

چشمـــامو بــــاز مـی کنـــم

 حــالا خـــــودمو اینجـــا مـی بینــــــــم

                                                 اینجــا کنـــــار یــاد تـــــــــــــــــــــــــــو

کنــــار دلتنگــــــــــی هـای تــــــــــــــو

و کنــار خاطـــــره هـایـی کـه

                                       از تـــــو بـرام بـه یـادگـــــــــــار مـونــده

امـــا...

امـا مـــــــــن آرومـــم

                         چـه بــــــاشــی و بمـــــــــونی کنــارم

                                                  چـه بـــــــــــــــــری و نبــــاشـی کنــارم

چــون تـوو تکـــــ تکـــــ لحظــــــه هــام

                                    و کنــار همــــون بـــالشت آبــــــــــــــی جــای داری

 

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |

قلبم کدر شده است ...

در زمان های پیش هر روز کسی به سراغ آن می آمد و شیشه هایش را پاک می کرد..

هر روز خاطره ای از خود بر دیوار قلبم حک می کرد و رنگ و رویی تازه به آن می داد...

اما حال چه؟؟؟!!...

شیشه هایم کدر شده زیرا دیگر کسی آنان را رفت و روب نمی کند..

خاطرات حک شده زیر گرد ها پنهانند ...

و من به انتظار میهمان نشسته ام....

تا شاید قلب من دوباره به کار افتد...

شاید!!

نوشته شده در 28 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:59 توسط lover| |


Power By: LoxBlog.Com